اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ أَنْصُرْهُ وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِیَ إِلَیَّ فَلَمْ أَشْکُرْهُ وَ مِنْ مُسِیءٍ اعْتَذَرَ إِلَیَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ وَ مِنْ ذِی فَاقَةٍ سَأَلَنِی فَلَمْ أُوثِرْهُ وَ مِنْ حَقِّ ذِی حَقٍّ لَزِمَنِی لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ أُوَفِّرْهُ وَ مِنْ عَیْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لِی فَلَمْ أَسْتُرْهُ وَ مِنْ کُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِی فَلَمْ أَهْجُرْهُ
خدایا! از تو پوزش مىخواهم درباره ستم دیدهاى که در حضور من به او ستم شد، و من یاریش ندادم، و از احسانى که نسبت به من شده، و سپاسش را به جا نیاوردم، و از بد کنندهاى که از من پوزش خواسته و من پوزش او را نپذیرفتم، و از نیازمندى که از من درخواست کرده و من او را به خود ترجیح ندادم، و از حق مؤمن صاحب حقّى که بر عهدهام بوده و آن را نپرداختهام، و از عیب مؤمنى که براى من آشکار شده و آن را نپوشاندهام، و از هر گناهى که برایم پیش آمده و از آن دورى نکردم.
آیین مقدس اسلام که جامع تمام حقایق ظاهرى و باطنى است، در باب حقوق انسان محکمترین و زندهترین مسائل را دارد.
حق پدر و مادر بر اولاد، حق اولاد بر پدر و مادر، حق شوهر بر زن، و حق زن بر شوهر، حق اقوام، حق دولت، حق جامعه، حقوق اقلیتهاى مذهبى، حقخداوند، حق انبیا، حق امامان، حق معلمان و غیره.
اسلام به این نکته توجّه داده که عدم رعایت حقّى که غیر بر عهده انسان دارد، معصیت و گاهى موجب عذاب الهى است.
در قسمت اوّل این دعا اشارهاى به این معنا شده که یارى مظلوم واجب، و شکر نیکوکار و قبول عذر بد کردار، و رفع حاجت نیازمند، و اداى حقّ مؤمن، و پوشاندن عیب دیگران، لازم است و بىتوجّهى به این مسائل از شأن مؤمن دور، و در صورت کوتاهى از این حقوق، توبه و بازگشت واجب است.
مسأله حقشناسى از جایگاه و دیدگاههاى گوناگون عقلى و اخلاقى و اجتماعى محلّ توجّه خداوند متعال و سیره عملى معصومان علیهم السلام و دانشمندان بوده است؛ زیرا پروردگار حکیم از راه برقرارى حقوق خود و دیگر موجودات به شکل هستى، نظم و انضباط مىبخشد بنابراین براى اجراى حقوق و حدود اهمیّت و تأکید فراوان فرموده است.
امیرمؤمنان على علیه السلام در خطبه صفین مىفرماید:
ثُمَّ جَعَلَ سُبْحانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَها لِبَعْضِ النّاسِ عَلى بَعْضٍ، فَجَعَلَها تَتَکافَأُ فى وُجُوهِها وَ یُوجِبُ بَعْضُها بَعْضاً، وَ لایُسْتَوْجَبُ بَعْضُها الّا بِبَعْضٍ. وَ اعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوالى عَلَى الرَّعِیَّهِ وَ حَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَى الْوالى، فَریضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحانَهُ لِکُلٍّ عَلى کُلٍّ، فَجَعَلَها نِظاماً لِالْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدینِهِمْ. «1»
آن گاه خداوند از حقوق خود حقوقى را بر بعض مردم نسبت به بعض دیگر واجب گرداند، و آن حقوق را در جهات و حالات با هم برابر قرار داد و بعضى را در برابر بعضى دیگر واجب نمود، و بعضى واجب نگردد مگر به انجام حقّىکه در برابر آن است. و بزرگترین چیزى که از این حقوق واجب فرمود حق حاکم بر رعیّت، و حقّ رعیّت بر حاکم است، این فریضهاى است که خداوند براى هر یک نسبت به دیگرى واجب نموده، و این حقوق را موجب برقرارى الفت، و ارجمندى دینشان قرار داد.
وَلکِنْ مِنْ واجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَى الْعِبادِ النَّصیحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعاوُنُ عَلى اقامَةِ الْحَقِّ بَیْنَهُمْ وَ لَیْسَ امْرُؤٌ- وَ انْ عَظُمَتْ فِى الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِى الدّینِ فَضیلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ یُعانَ عَلى ما حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ وَ لا امْرُؤٌ- وَانْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُیُونُ- بِدُونِ انْ یُعینَ عَلى ذلِکَ اوْ یُعانَ عَلَیْهِ. «2»
لکن از جمله حقوق واجب خدا بر بندگان این است که به اندازه طاقت خود به خیرخواهى یکدیگر برخیزند، و در کمک به هم براى اقامه حقّ در بین خود اقدام کنند. و هیچ کس- گرچه منزلتش در حق عظیم باشد، و فضیلتش در دین بر دیگران پیشى داشته باشد،- چنان نیست که در اداى حقّى که خدا بر او واجب کرده محتاج به کمک نباشد، و هیچ کس- گر چه او را کوچک شمارند، و در دیده حقیر ببینند- کمتر از آن نیست که در اداى حقّ به دیگران کمک کند و یا از سوى دیگران کمک شود.
از این رو خداوند حقوق را وسیله فرمانبرى و پاداش و عزّت و کرامت بخشیدن به انسان قرار داده است و اگر چنین نبود، هیچ موجودى بر حقّ و حقیقت نبوده و هیچ سنگى بر روى سنگى بند نمىگشت.
اداى حقوق در روایات
امام على علیه السلام مىفرماید:
أَفْضَلُ الجُودِ إِیْصالُ الْحُقُوقِ إِلى أَهْلِها. «3»
برترین بخشش، رساندن حقها به اهل آنهاست.
و نیز فرمود:
اعْرِفُوا الْحَقَّ لِمَنْ عَرَفَهُ لَکُم صَغِیراً کانَ اوْ کَبیراً وَضِیعاً کانَ اوْ رَفیعاً. «4»
حق را از براى کسى که بشناسد آن را، از شما کوچک باشد یا بزرگ؛ پست مرتبه باشد یا بلند مرتبه، بشناسید.
و نیز فرمود:
فى حَمْلِ عِبادِ اللَّهِ عَلَى أَحْکامِ اللَّهِ؛ اسْتِیفاءُ الْحُقُوقِ وَ کُلُّ الرِّفْقِ. «5»
در برداشتن بندگان خدا، احکام خداوند را، اجراى حقوق است و همه لطف است.
و نیز فرمود:
جَعَلَ اللَّهُ سُبْحانَهُ حُقُوقَ عِبادِهِ مُقَدِّمَةً لِحُقُوقِهِ، فَمَنْ قامَ بِحُقُوقِ عِبادِ اللَّهِ کانَ ذلِکَ مُؤَدِّیاً إِلَى الْقِیامِ بِحُقُوقِ اللَّهِ. «6»
خداوند سبحان حقوق مردم را پیش روى حقوق خود گردانید پس هر که حقوق بندگان خدا را رعایت کند، این کار به رعایت کردن حقوق خدا بیانجامد.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
ما عُبِدَ اللَّهُ بِشَئٍ أَفْضَلَ مِنْ أَداءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ. «7»
خداوند به چیزى برتر از أداى حق مؤمن عبادت نشده است.
و نیز فرمود:
تَرْکُ الْحُقُوقِ مَذَلَّةٌ وَ إِنَّ الرَّجُلَ یَحْتاجُ إِلى أَنْ یَتَعَرَّضَ فِیها لِلْکِذْبِ. «8»
رها کردن حقها خوارى است و مرد چنان نیازمند مىشود که در راه کسب آن به دروغ روى مىآورد.
و نیز فرمود:
السُّرُورُ فِى ثَلاثِ خِلالٍ: فِى الْوَفاءِ وَ رِعایَةِ الْحُقُوقِ وَ النُّهُوضِ فى النَّوائِبِ. «9»
شادى در سه چیز است: در وفادارى، و رعایت حقوق و ایستادگى در برابر سختىهاى زمانه.
و نیز فرمود:
مَنْ عَظَّمَ دِیْنَ اللَّهِ عَظَّمَ حَقَّ إِخْوانِهِ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِدِینِهِ اسْتَخَفَّ بِإِخْوانِهِ. «10»
هر که دین خدا را ارج نهد، براى حقوق برادران خود نیز ارزش و بزرگى بخواهد؛ و هر که دین خدا را سبک بشمارد به برادران خود نیز اهمیّت ندهد.
از مضمون روایات در زمینه اداى حقوق چنین برمىآید که:
کوتاهى در أداى هر حقّى از مؤمن؛ شایسته نیست چون نگه داشتن حقّ دیگران بر ذمّه خویش، از کمبود ایمان به روز قیامت و یا غفلت از ارزشمند بودن آنهاست، به ویژه اعتماد به نفس بسیار، او را مغرور مىسازد و حقوق را ضایع مىکند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نهج البلاغه: خطبه 207.
(2)- نهج البلاغه: خطبه 207.
(3)- غرر الحکم: 381، حدیث 8643.
(4)- غرر الحکم: 436، حدیث 9978.
(5)- غرر الحکم: 341، حدیث 7809.
(6)- غرر الحکم: 480، حدیث 11039.
(7)- الکافى: 2/ 170، حدیث 4؛ بحار الأنوار: 71/ 243، باب 15، حدیث 42.
(8)- بحار الأنوار: 75/ 242، باب 23، ذیل حدیث 108؛ تحف العقول: 360.
(9)- بحار الأنوار: 75/ 237، باب 32، ذیل حدیث 107؛ تحف العقول: 323.
(10)- بحار الأنوار: 71/ 287، باب 20، ذیل حدیث 13؛ مشکاة الأنوار: 186.